کد مطلب:2513
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:470
(بخش اول : کلام) درس اول
علم كلام
یكی از علوم اسلامی ، علم كلام است . علم كلام علمی است كه درباره عقائد
اسلامی ، یعنی آنچه از نظر اسلام باید بدان معتقد بود و ایمان داشت بحث
می كند ، به این نحو كه آنها را توضیح می دهد و درباره آنها استدلال می كند و
از آنها دفاع می نماید .
علماء اسلامی می گویند : مجموع تعلیمات اسلامی سه بخش است :
الف - بخش عقاید ، یعنی مسائل و معارفی كه باید آنها را شناخت و
بدانها معتقد بود و ایمان آورد ، مانند مسأله توحید ، صفات ذات باری
تعالی ، نبوت عامه و خاصه ، و برخی مسائل دیگر . و البته فرق اسلامی در
اینكه چه چیزهایی از اصول دین است و لازم است به آنها ایمان واعتقاد
داشت تا حدودی اختلاف نظر دارند .
ب - بخش اخلاق ، یعنی مسائل و دستورهایی كه درباره
" چگونه بودن " انسان از نظر صفات روحی و خصلتهای معنوی است . از
قبیل : عدالت ، تقوا ، شجاعت ، عفت ، حكمت ، استقامت ، وفا ، صداقت
، امانت وغیره .
ج - بخش احكام ، یعنی مسائل مربوط به كار و عمل كه چه كارهایی و چگونه
باید انجام شود ، از قبیل نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، امر به معروف و نهی
از منكر ، ربیع ، اجاره ، نكاح ، طلاق ، تقسیم ارث و غیره .
علمی كه متصدی بخش اول است علم كلام است ، و علمی كه عهده دار بخش
دوم است علم اخلاق نامیده می شود ، و علمی كه بخش سوم را بر ذمه دارد علم
فقه نام گرفته است .
در این تقسیم آنچه مقسم واقع شده است " تعلیمات اسلامی " است یعنی
چیزهایی كه جزو متن اسلامی است ، نه علوم اسلامی كه اموری را هم كه
مقدمه ای است بر تحقیق درباره تعلیمات اسلامی شامل می گردد مانند ادبیات
، منطق و احیانا فلسفه .
ثانیا در این تقسیم جهت ارتباط تعلیمات اسلامی با " انسان " مورد
توجه قرار گرفته است ، چیزهایی كه مربوط است به عقل و اندیشه انسان ة
عقاید " خوانده شده است و چیزهایی كه مربوط است به خلق و خوی انسان ة
اخلاق " خوانده شده است و چیزهایی كه مربوط است به عمل و كار انسان ة
فقه " نام گرفته است .
همچنانكه در درسهای كلیات علم فقه خواهیم گفت ، علم فقه هر چند از آن
وجهه نظر كه فقها بحث می كنند یك علم است ، از وجهه دیگر مشتمل بر علوم
متعدد است .
به هر حال علم كلام ، علم عقائد اسلامی است . در گذشته به
آن ، علم " اصول دین " یا علم " توحید و صفات " هم می گفته اند .
آغاز علم كلام
درباره آغاز علم كلام و اینكه از چه وقت در میان مسلمین پدید آمد
نمی توان دقیقا اظهار نظر كرد . آنچه مسلم است این است كه در نیمه دوم
قرن اول هجری پاره ای از مسائل كلامی از قبیل بحث جبر و اختیار و بحث عدل
در میان مسلمین مطرح بوده است و شاید نخستین حوزه رسمی این مباحث حوزه
درس حسن بصری متوفا در 110 هجری است .
در میان مسلمین دو شخصیت از شخصیتهای نیمه دوم قرن اول نام برده
می شوند كه سخت از اختیار و آزادی انسان دفاع می كرده اند : معبد جهنی و
غیلان دمشقی . در مقابل ، افرادی بوده اند كه طرفدار عقیده جبر بوده اند .
معتقدان به اختیار و آزادی به نام " قدری " و منكران آن به نام " جبری
" معروف شدند .
تدریجا موارد اختلاف این دو دسته به یك سلسله مسائل دیگر در الهیات ،
طبیعیات و اجتماعیات و برخی مسائل مربوط به انسان و معاد كشیده شد و
مسأله جبر و اختیار یكی از مسائل مورد اختلاف بود . قدریون در این دوره ها
به نام " معتزله " خوانده شدند و جبریون به نام " اشاعره " .
مستشرقین و اتباع آنها اصرار دارند كه آغاز بحثهای استدلالی در جهان
اسلام را از اینجا و یا امثال آن بدانند .
اما حقیقت این است كه بحث استدلالی درباره اصول اسلامی از خود قرآن
كریم آغاز شده است و در سخنان رسول
اكرم ( ص ) و مخصوصا در خطب امیرالمؤمنین علی ( ع ) تعقیب و تفسیر شده
است ، گو اینكه سبك و اسلوب این مباحث با سبك و اسلوبی كه متكلمین
اسلامی داشتند متفاوت است .
تحقیق یا تقلید
قرآن كریم ، ایمان را بر پایه تعقل وتفكر گذاشته است . قرآن همواره
می خواهد كه مردم از اندیشه به ایمان برسند . قرآن در آنچه باید به آن
مؤمن و معتقد بود و آنرا شناخت " تعبد " را كافی نمی داند . علیهذا در
اصول دین باید منطقا تحقیق كرد . مثلا اینكه خداوند وجود دارد و یكی است
مسأله ای است كه منطقا باید به آن پی برد ، و همچنین اینكه حضرت محمد
صلی الله علیه و آله پیامبر خدا است . این جهت باعث شد كه علم اصول
دین از همان قرآن اول پایه گذاری شود .
پیوستن اقوام و ملل مختلف به اسلام با یك سلسله افكار و اندیشه ها ، و
همزیستی مسلمین با ارباب دیانات دیگر از قبیل یهودیان و مسیحیان و
مجوسیان و صابئین ، و مجادلات مذهبی كه میان مسلمین و آن فرقه ها رخ می داد
، و خصوصا پیدایش گروهی به نام " زنادقه " در جهان اسلام كه به طور كلی
ضد دین بودند با توجه به آزادیی كه خلفای عباسی ( در حدودی كه با سیاست
برخورد نداشت ) داده بودند ، و پیدایش فلسفه در عالم اسلامی كه به نوبه
خود شكوك و شبهاتی بر می انگیخت ، موجب شد كه بیش از پیش ضرورت
تحقیق در مبانی ایمانی اسلامی و دفاع از آنها در میان مسلمین احساس شود و
موجب ظهور متكلمان برجسته ای در قرنهای دوم و سوم و چهارم گردید .
اولین مسأله
ظاهرا اولین مسأله ای كه در میان مسلمین مورد بحث و قیل و قال ولم و لا
نسلم واقع شد مسأله " جبر و اختیار " بود ، واین بسیار طبیعی بود ،
زیرا اولا این مسأله چون با سرنوشت انسانها مربوط است مورد علاقه هر
انسان بالغ الفكری است . شاید جامعه ای یافت نگردد كه مردمش به مرحله
بلوغ فكری رسیده باشند و این مسأله در آن جامعه طرح نشده باشد . ثانیا
قرآن مجید آیات زیادی در این زمینه دارد كه محرك اندیشه ها در این مسأله
اساسی می گردد ( 1 ) .
علیهذا دلیلی ندارد كه ما در جستجوی منشأ دیگری برای طرح این مسأله در
جهان اسلامی بشویم . مستشرقین ، معمولا برای اینكه اصالت علوم و معارف
اسلامی را نفی كنند ، كوشش دارند به هر نحو هست برای همه علومی كه در
میان مسلمین پدید آمده ریشه ای از خارج از دنیای اسلام ، خصوصا از دنیای
مسیحیت بیابند . از اینرو كوشش دارند به هر نحو هست ریشه اصلی علم كلام
را از خارج بدانند همچنانكه نظیر این كار را در مورد علم نحو ، عروض ( و
شاید معانی ، بیان و بدیع ) و عرفان اسلامی كرده اند .
بحث جبر و اختیار كه ضمنا بحث قضا و قدر هم هست ، یعنی از آن جهت
كه به انسان مربوط است " جبر و اختیار " است و از آن جهت كه به خدا
مربوط است " قضا و قدر " است ، خود بحث عدل را به میان آورد ، زیرا
رابطه ای آشكار میان جبر و ظلم از یك
پاورقی :
. 1 رجوع شود به كتاب " انسان و سرنوشت " تألیف مرتضی مطهری .
طرف و اختیار و عدل از طرف دیگر دیده می شد .
بحث عدل ، بحث حسن و قبح ذاتی افعال را به میان آورد ، و این بحث به
نوبه خود بحث عقل و مستقلات عقلیه را به میان كشید ، و اینها همه بحث
" حكمت " یعنی غایت و غرض حكیمانه داشتن ذات باری را موجب شد ( 1
) و كم كم بحث به توحید افعالی و سپس به توحید صفاتی كشیده شده كه
بعدها در این باره توضیح خواهیم داد .
صف آرایی میان بحثهای كلامی بعدها خیلی توسعه و دامنه پیدا كرد ، به
بسیاری از مسائل فلسفی كشیده شد از قبیل بحث در جواهر و اعراض و تركب
جسم از اجزاء لا یتجزی و مسأله " خلأ " و غیره . زیرا متكلمین طرح این
مسائل را به عنوان مقدمه ای برای مسائل مربوط به اصول دین خصوصا مسائل
مربوط به مبدأ و معاد لازم می شمردند .
از اینرو بسیاری از مسائل كه در قلمرو فلسفه بود در قلمرو علم كلام هم
قرار گرفت . فلسفه و كلام مسائل مشترك زیادی دارند .
اگر كسی كتب كلام را - خصوصا كتب كلامیه ای كه از قرن هفتم به بعد
تألیف شده - مطالعه كند می بیند اكثر مسائل كلامی اسلامی همانها است كه
فلاسفه - خصوصا فلاسفه اسلامی - در كتب خود طرح كرده اند .
فلسفه اسلامی و كلام اسلامی در یكدیگر زیاد تأثیر كرده اند . یكی از آن
تأثیرات این است كه كلام برای فلسفه مسائل جدیدی جبرا مطرح ساخت و
فلسفه نیز موجب شده دائره كلام وسعت
پاورقی :
. 1 رجوع شود به مقدمه كتاب " عدل الهی " تألیف مرتضی مطهری .
یابد به این معنی كه ضرورت طرح بسیاری از مسائل فلسفی در قلمرو كلام لازم
شناخته شد . شاید به یاری خدا ما بعدا توفیق بیابیم و نمونه هایی از هر دو
قسم كه به آنها اشاره كردیم بیاوریم .
كلام عقلی و كلام نقلی
علم كلام در عین اینكه یك علم استدلالی و قیاسی است ، از نظر مقدمات و
مبادئی كه در استدلالات خود به كار می برد مشتمل بر دو بخش است : عقلی و
نقلی .
بخش عقلی كلام ، مسائلی است كه مقدمات آن صرفا از عقل گرفته شده است
و اگر فرضا به نقل استناد شود به عنوان ارشاد و تأیید حكم عقل است ، مثل
مسائل مربوط به توحید ونبوت و برخی از مسائل معاد . در اینگونه مسائل
استناد به نقل - كتاب و سنت - كافی نیست ، صرفا از عقل باید استمداد
شود .
بخش نقلی كلام ، مسائلی است كه هر چند از اصول دین است و باید به
آنها مؤمن و معتقد بود ، ولی نظر به اینكه این مسائل فرع بر نبوت است ،
نه مقدم بر نبوت و نه عین آن ، كافی است كه از طریق وحی الهی یا سخن
قطعی پیامبر مطلب اثبات شود ، مثل مسائل مربوط به امامت ( البته به
عقیده شیعه كه امامت را از اصول دین اسلام می داند ) و اكثر مسائل مربوط
به معاد .